سالهای اصلاحات، سالهای تغییرات قابلتوجه الگوهای فرهنگی در جامعه ایران بود. دورانی که کلیدواژه صحبتها سیاستمدارانش «گفتگوی تمدنها» بود و کاربست سیاسی و فرهنگی آن، باعث شد جامعه ایران که برای بیش از دو دهه ارتباطی بسیار ضعیف با فرهنگ جهانی داشت، ناگهان شاهد باز شدن درهای ارتباط با غرب شود. نتیجه، ورود حجم بالایی از پدیدههای فرهنگی غرب عموما به شکل بازتولید شده در ایران بود: موسیقی پاپ اوج گرفت و کنسرتهای موسیقی فراوان شدند، غذاهای فرنگی مثل پیتزا و چیزبرگر و رست بیف جایش را در سفره ایرانی پیدا کرد، کافه و کافهنشینی واج یافت و ابزارها و وسایل ارتباطی مثل تلفن همراه، ماهواره، دوربین دیجیتال و اینترنت پای خود را به زندگی ایرانیان باز کردند. سینمای ایران هم بعد از سالها مرثیهسرایی برای جنگ، در پاسخ به این جریان بیشتر به سراغ خلق آثار جوانانه رفت و نتیجه، انفجار استفاده از بازیگران جوان و البته قصههایی عاشقانه با سوژه آنها بود. «بهرام رادان» و «رضا گلزار» ستارههای این دوران بودند که دقیقا در یک سال (سال 79) کار خود را با دو اثر عاشقانه (به ترتیب «شور عشق» و «سام و نرگس») شروع کردند.
حالا هر اندازه که دوران اصلاحات برای جامعه امروز ایران به خاطرهای دور شبیه است، رادان و گلزار هم از آن جایگاه محبوب فاصله دارند. تازهترین شاهد این موضوع، ویدیوی ازدواج هر دو بازیگر است که به فاصله کوتاهی منتشر شد و حواشی بسیاری در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی ایجاد کرد. ازدواجی که یکی در تهران و دیگری در گرجستان برگزار شد و شایعات اینترنتی از هزینه بیش از سی میلیارد تومان برای هر کدام از این دو مراسم خبر میدهند. اگر به جهان سرگرمی نگاهی بیندازیم، میبینیم که در همهجای دنیا ازدواجهای پرهزینه، بخش جداییناپذیر زندگی سلبریتیهاست، ازدواج بهرام رادان یا رضا گلزار حتی با تایید شایعات، کمتر از یک میلیون دلار هزینه برداشته که در مقایسه با سلبریتیهای خارجی عددی نیست. کمتر از عروسی ناموفق برد پیت و جنیفر آنیسون در سال 2000 (که هزینه یک میلیون دلاری داشت)، بسیار کمتر از ازدواج جورج کلونی و آمل علمالدین در سال 2014 (با هزینه 4.6 میلیون دلاری) یا جاستین تیمبرلیک و جسیکا بیل (6.5 میلیون دلار). حالا هزینه همه این ازدواجها روی هم که خودشان اصلا نزدیک هزینههای ازدواجهای سلطنتی مثل ازدواج پرنس ویلیامز و کیت میدلتون (34 میلیون دلار)، پرنس هری و مگان مارکل (45.8 میلیون دلار) و از همه گرانتر ازدواج ناموفق پرنس چارلز و دایانا در سال 1981 (با هزینه 110 میلیون دلار) نمیشود!
اما چیزی که برای ما اینجا مورد بحث است، واکنش مردم و حتی روشنفکران به این ازدواجهاست. کمتر دیده میشود که در غرب کسی به برد پیت، جاستین تیمبرلیک یا حتی خانواده سلطنتی انتقاد کند و آنها را عامل بدبختی معرفی کرده یا ازدواجهای چند ده میلیون دلاریشان را عامل فخر فروشی به طبقه فقیر بداند. آن هم درکشورهایی که اختلاف درآمدی بین یکی دو درصد بالای جامعه و طبقه فقیر به شدت بالاست. اخیرا در گزارشی از آکسفام اعلام شده که 26 ثروتمند جهان جامعه به اندازه تمام 50 درصد پایین سیاره زمین ثروتمند دارند و این شکاف عجیب طبقاتی که ریشه آن در تورمی جهانی و همه گیری کرونا (که طبقه متوسط را بیکار ولی ثروتمندان را ثروتمندتر کرد) است، در کشورهای غربی و 7 اقتصاد برتر دنیا به شدت شدیتر است. پس اگر تعداد فقرا و از طرفی میزان اختلاف طبقاتی و درآمدی را در نظر بگیریم قطعا ازدواجهای غربی جای اعتراض بیشتری دارد.
استدلال ناقص دیگری هم که معمولا در این موارد میشود، این است که سلبریتی ایرانی با رانت و آشنابازی به قدرت رسیده در صورتی که سلبریتی خارجی همواره استعداد بالا و پشتکار داشته است. مسئلهای که با توجه به ازدواجهای سلطنتی کاملا رد میشود: پرهزینه ترین ازدواجها برای پسرانی هستند که صرفا شاهزاده بودند و آنطور که بعدها پرنس هری در افشاگریهایش علیه خاندان سلطنتی نشان داد، حتی چندان شکرگزار این بردن لاتاری ژنتیکی هم نیستند و دستی که میلیونها دلار برایشان خرج کرده را گاز هم میگیرند. و از سوی دیگر هم نمیشود ازدواج کیم کارداشیان (ثروتمندترین زنی که هیچ کس هنوز دقیق نمیداند چه میکند!) و کانیه وست (چهره پرحاشیه موسیقی هیپ هاپ با انواع اتهامهای توهین نژادی و یهودی ستیزی) با 11 میلیون دلار هزینه را نمونه ازدواج یک زوج با پشتکار دانست!
حقیقت این است که این واکنشها بیش از هرچیزی نمایشگر ذهنیت ایرانیان و تاثیراتی است که از روندهای سیاسی و اجتماعی سه دهه اخیر دریافت کرده است. سرکوب پروژه اصلاحات در سالهای بعد، جرم انگاری بسیاری از نمودهای زندگی غربی در ایران، سانسور شدید همین فیلمهای جوانپسند و عصیانی که در سالهای اخیر دائم از جامعه ایرانی بیرون زده، نمودی از این واکنشهای شدید است. جامعه ایرانی از یک سو بخش اعظم وقت خود را در شبکههای اجتماعی صرف دیدن لباس آخرین عروسها، جواهرات و ستایش زرق و برق هالیوودی میکند. اما از طرف دیگر هنوز دوست دارد برچسب مبارز و چپ خود را هم حفظ کند و خود را حامی طبقه ضعیف نشان دهد. این نوسان شدید جامعه و از همه مهمتر روشنفکران ایرانی را در برزخی میان چپ و راست سیاسی قرار داده است. این نوسانات میتواند باعث شود روشنفکر ایرانی به هر دستاویزی که صرفا نظر عموم را به خود جلب کرده دست بیاندازد و با متفاوتاندیشی تلاش برای جلب توجه دیگران داشته باشد.
یک مورد دیگر که در این دو ازدواج زیاد به آن پرداخته شد مفهوم «عقد آریایی» بود. مراسمی به تازگی سربرآورده در آیین ازدواج ایرانیان، که مثل همیشه نوعی بومیسازی عقد غربی است و در آن به جای یک بله گفتن ساده به عاقد، عروس و داماد را در مرکز مراسم قرار میدهد تا آنها رو به هم از پیوندی ابدی بین هم صحبت میکنند. چیزی که تمام فرم خود را از ازدواج غربی گرفته و تنها چند کلمهای از هویت ایرانی به آن الصاق شده است. موضوعی که بیشتر نشانه بیمیلی به رسوم سنتی ازدواج و واکنشی به نشانههای مذهبی آن است و البته تاکیدی است بر یک نکته دیگر. هواداران فرهنگ آریایی با وجود تاکید بر مفاهیمی چون تمدن 2500 ساله، کمتر میتوانند ارائهای فرمال از آیینها و رسوم فرهنگی داشته باشند که موید آن فرهنگ کهن باشد. تلاش برای خلق آیینهای ایرانی بدون عناصر اسلامی، ناگزیر به ترکیب شترگاو پلنگ و غیراصیل منجر میشود که دال مرکزی آن، ناآرامی و بیقراری هویتی است.
فرهادی یکبار در نشست خبری فیلم فروشنده در کن، این دو قطبی را بین «خودشیفتگی» و «خودباختگی» کامل تعریف کرد که هویت ایرانی را بیش از هرچیزی تعریف میکند. ایرانیانی که یا خود را بزرگترین تمدن تاریخ میدانند و بهترین نمونه هرچیزی را نمونه ایرانیاش میدانند درعین حال در مقابله با یک پدیده فرهنگی غربی، دل و دین میبازند و کاتولیکتر از پاپ آن را اجرا میکنند و سپس دوباره در نوسانی شدی آن پدیده را طوری میکوبند که انگار بزرگترین اشتباه قرن را مرتکب شدهاند. این ناآرامی و نوسان دائم، دلیلش چه سیاسی باشد و چه فرهنگی و هویتی. ریشه در قاجار داشته باشد یا پهلوی. بخشی مهم از مشکل هویتی ایرانیان در قرن 21 ام است و تا زمان حل شدندش توانایی تبدیل کردن هر بحثی (از یک آهنگ کوچه بازاری تا ازدواج تا بردن و باختن یک تیم) به امری هویتی و سیاسی را دارد