«و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد»، روایتیست از مهزاد الیاسی بختیاری، دانشآموخته انسانشناسی، نویسنده و جهانگرد درباره معنای سفر و تکرار لذتی دردناک. روایتی که جنگیدن برای لحظهها را واقعی میکند؛ عریان و عاری از بدیهیات. سفرنامهای آمیخته با خیال و ادبیات که در جریان سفر، سیر میکند.
نوشتن خودش اتفاق افتاد
مهزاد الیاسی بختیاری در گفتوگو با آثاروما، درباره اینکه به قصد سفرنامهنویسی سفر کرده یا بعد از سفر، تصمیم به نوشتن سفرنامه گرفته، میگوید: به تعبیر مولانا، خار خار درون و بیقراری من را وادار به سفر و حرکت میکند. همیشه کنجکاوی من بیشتر از ترسهایم بوده و بیشتر از شجاعت، آدم کنجکاوی هستم. بنابراین شروع به حرکت و سفر کردم. نوشتن هم راهی شد برای بیان خودم و آنچه تجربه کردهام. در حقیقت، نوشتن خودش اتفاق افتاد. در مسیر به این موضوع رسیدم که باید جایی بایستم و چیزی را تولید کنم. همه این احساسات به نوعی آغازگر سفرنامه و روایت لحظههای سفرم شد.
او معنای سفر را اینگونه شرح میدهد: در کتاب اشاره میکنم که مهم این است که سفر را چگونه معنا میکنیم؛ چرا که گاهی سفر، جابهجایی جغرافیایی از مکانی به مکانی دیگر تعبیر میشود اما نوع دیگری از سفر که من با آن مواجه بودم، سیر و سفر است. سیر و سفر به این معنا که جذابیت سوژهها فقط بیرونی نخواهد بود و نوشتن از سفر هم در توصیف مکانها و افراد خلاصه نمیشود. مفهوم و معنای سفر اتفاقی است که درون من در مواجهه با افراد، مکانها یا موجودات میافتد.
الیاسی میگوید: من قبل از سفر آدم متفاوتی بودم. گاهی به شوخی میگویم اگر ده سال پیش مرتکب قتلی میشدم که الآن باید به خاطرش مجازات شوم، آن را بیانصافی میدانستم؛ چرا که نسبت به گذشته انسان متفاوتتری شدهام و این سفر بود که من را از درون کاملا تغییر داد.
شبیه سربازی شده بودم که از جبهه بازگشته است
او میگوید با وجود دشواریها همچنان به سفر کردن ادامه میدهد و اضافه میکند: سندرومی برای سربازان اتفاق میافتد به این صورت که آنها در خط مقدم میجنگند و با مرگ و سلاح دست و پنجه نرم میکنند اما زمانی که به زندگی روزمره و جهانی که آدمهای دیگر در آن زیست میکنند، برمیگردند، احساس بیگانگی با افراد و جهان اطراف میکنند. من هم شبیه سربازی شده بودم که از جبهه برمیگردد و همه این احساسات را تجربه میکردم. حتی دو سال طول کشید تا به پاساژ یا کافه بروم اما همه اینها لذت دردناکی دارد که آدم را به ادامهدادن و تکرار هر آنچه تجربه کرده است، وامیدارد. درست مانند یک صحنه تئاتر. جهان همچون صحنه تئاتر روبهروی تو اجرا میشود خودت اما هم آن را میبینی و هم سوژه تئاتر هستی. به شرطی که اجازه دهی سفر برای تو تصمیم بگیرد. در واقع با سفر مواجههای کاملا عریان داشته باشی و در جریان بمانی.
نویسنده کتاب «و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد» درباره روند چاپ کتاب و دریافت مجوز از وزارت ارشاد میگوید: خیلی سخت بود. در یک هفتهای که کتاب در وزارت ارشاد بود، توان خوابیدن نداشتم؛ چرا که کتاب مثل بچهای بود که به دست افرادی سپرده بودمش تا تصمیم بگیرند این بچه به دنیا بیاید یا نه اما خوشبختانه نشر اطراف پشت من بود و به اندازه من دوست داشت این کتاب منتشر شود. هرچند که بارها کتاب را خط زدم و نوشتم اما بالاخره موفق به انتشار آن شدیم.
کتاب بعدیام خودمردمنگاری است
مهزاد الیاسی کتاب «و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد» را نقطه پایان یک جمله برای خود میداند و معتقد است نوشتن درباره سفر برایش تمام شده است. او ادامه میدهد: بعد از اینکه کتاب را منتشر کردم، حس کردم میتوانم وارد مرحله دیگری از زندگی شوم اما سبک نوشتن من همچنان باقی است. در حال حاضر روی نوشتن درباره آدمهایی که در سفر دیدهام و اتفاقاتی که بعد از دوران کرونا تجربه کردم، کار میکنم. کتاب «و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد» مربوط به قبل از دوران کروناست؛ البته به جز قسمتهای مربوط به افغانستان که بعد اضافه شد. در واقع کتاب بعدی درباره سفر و سفرنامه نخواهد بود؛ بیشتر خودمردمنگاری است؛ چرا که این سبک نوشتن، بین انسانشناسی و ادبیات ناداستان است. در این سبک خودتان را به عنوان سوژه تحلیل میکنید و در اتفاقاتی که توصیف میکنید، به خودتان نگاه انسانشناسی دارید. در واقع سبک نوشتاری من تلفیقی از ادبیات و انسانشناسی است.