بررسی روانشناختی هواداران سلبریتی ها

سوژه‌های ایده‌آل قدرت

130
1

همۀ ما ورزشکار، هنرمند و در کل مشاهیر مورد علاقۀ خویش را داریم که آن‌ها را دنبال کرده و شاید ستایش می­کنیم. اما گاهی اوضاع کمی پیچیده­تر می­شود. ممکن است فردی را ببینیم که بخاطر فوتبالیست مورد علاقه­اش به دیگران پرخاشگری می­کند. یا نوجوانی که خیالِ عشق بازیگر مورد علاقه­اش وی را کاملاً مجنون و از ادامۀ زندگی شخصی خویش ناتوان کرده است. امروزه که به لطف تکنولوژی، ارتباطات و توانایی تولید معنا سهل و جهانی شده، مشاهدۀ چنین افرادی آسان­تر است. در فضای مجازی بسیار می­بینیم که برخی بیش از حد درگیر سلبریتی مورد علاقۀ خویش هستند. اما سوال اینجاست که مرز اختلال کجاست و دلیل این مسئله چیست؟

«رابطة فرااجتماعی» یا یک­طرفه، رابطه­ای روانشناختی است که ارتباط در آن متقابل نیست و یا همانطور که از نامش پیداست، یک‌طرفه است. وقتی حین تماشای فیلمی ترسناک، یکباره می­گوییم «نه!‌ اونجا نرو» یا وقتی در حال تماشای ورزش مورد علاقة خویش بر سر بازیکنان فریاد کشیده و بهشان غر می­زنیم، با این­که می­دانیم صدای ما را نمی­شنوند، چنین اعمالی را نمی­توان مریضی یا اختلال نامید، به ویژه که امروز در عصر شبکه­های اجتماعی به نوعی همة ما کنشگر روابط فرااجتماعی هستیم. اما شکل خاصی از رابطة فرااجتماعی وجود دارد که به آن «پرستش سلبریتی» می­گویند. تحسین بیش از حد و مرضی فرد نسبت به آدمی معروف که گاهی به سان علاقۀ مفرط به زندگی یک سلبریتی آشکار می­شود.

طبق تحقیقاتی که مک کاچن و همکارانش انجام دادند، دریافتند که سه الی پنج درصد افراد در پاسخ به آیتمی که ساختار مرزی را بررسی می­کرد، پاسخ دادند: «اگر سلبریتی مورد علاقه­ام کاری غیرقانونی از من بخواهد، آن را انجام می­دهم». همچنین بیست درصد جمعیت بیان کردند که «سلبریتی مورد علاقه­ام، همدم روحی من است و اگر بمیرد، من هم نمی­خواهم زنده باشم.» پژوهش مک کاچن نشان داد که بین پرستش سلبریتی­ها و ضعف عملکرد­های شناختی رابطه­ای ضعیف اما ثابت­ وجود دارد. این پژوهش ثابت کرد که درگیری عمیق­تر با سلبریتی، به طور مستقیم با ضعف عملکرد در کارهایی که نیازمند تمرکز هستند مرتبط است. چنین الگوهای رفتاری ناسالمی را بارها دیده­ایم. اما هنوز کاملاً‌ مشخص نیست که افراد با بیماری­های روانی درگیر مسئلة پرستش سلبریتی می­شوند، یا پرستش بیمارگونة یک سلبریتی باعث بروز اختلالات روانی می‌شود؟ یا اینکه هر دو مورد دخیل بوده و تاثیر می­گذارند. در کل این مبحث نیاز به پژوهش­های بیشتری دارد.

پژوهش دیگری در انگلستان دربارۀ پرستش سلبریتی­ها به این نتیجه ختم شد که ممکن است بین پرستش سلبریتی­ها و سطح تحصیلات رابطۀ معنی­داری وجود داشته باشد، افراد با سطح تحصیلات بالاتر، کمتر شیفتۀ یک سلبریتی می­شوند. همچنین این پژوهش ثابت کرد که افراد شاغل و متاهل کمتر درگیر سلبریتی­ها می­شوند، چرا که وقت کمتری برای پرداختن به آن‌ها دارند.

یکی از رویکردهایی که در ریشه­یابی مسئلۀ پرستش سلبریتی­ها می­توان از آن کمک گرفت، روانکاوی است.
روانکاوی بیان می­کند که هر فرد حین رشد، جایی با والد غیرهمجنس خویش هویت­یابی می­کند و به سان یک الگوی اصلی رفتارهای والدش را می­آموزد. اما اگر والدِ نسبتاً خوب و حمایتگری در کار نباشد مشکلاتی پیش می­آیند. مثلا والدی از کودک سوءاستفاده می­کرده است. آن وقت کودک عشق و امنیت را تجربه نمی­کند. در آینده ممکن است فرد به صورت وسواس­گونه درگیر مسائلی چون پول و قدرت شود، چون به نوعی می­خواهد جای خالی امنیت را با پول و قدرت پر کند.

پیرو الگویی که در بالا ذکر شد، می­توان گفت وقتی فرد به صورت مرضی درگیر یک سلبریتی می­شود، احتمال وجود مشکلاتی با والد در کودکی با بسیار زیاد است. چنین فردی ناخودآگاه این سلبریتی را به عنوان یک والد ایده­آل می­بیند و اتفاقاً چون این والدِ جدید دست­نیافتنی و تصویری خیالی است، علاقه و درگیری فکریِ فرد نسبت به والد ایده­آل (سلبریتی) همواره در فانتزی­هایش تکرار و تحکیم می­شوند.

کمی به خود سلبریتی­ها بپردازیم: یکی از تکنیک­هایی که سلبریتی­ها از آن برای جذب و نگه داشتن مخاطب استفاده می­کنند، هویت‌بخشی به طرفداران‌شان است. برای مثال لیدی گاگا طرفدارانش را «هیولاهای کوچک من» نامیده و امیر تتلو طرفدارانش را «تتلیتی» می­خواند. طرفداران عمدتاً این اصطلاحات را پذیرفته و برخی خود را تحت چنین عناوینی معرفی می‌کنند. می­توان حدس زد که درگیری مفرط نسبت به یک سلبریتی و هیجان بیش از حد نسبت به عضوِ گروه بودن (مثلاً تتلیتی بودن) ممکن است به نقص­های هویتی فرد نیز مربوط باشد. اما چنین حدسی نیازمند تحقیقات و پژوهش­های تکمیلی است.

اما در حقیقت اکنون کارکرد­های اصلی سلبریتی­ها در دو مسئلۀ ایدئولوژی و اقتصاد است. قدرت­ها همیشه به دنبال ساختن سوژۀ ایده­آل خود هستند. سوژه­ای پرداخته و بزک شده تا الگویی برای شهروندان باشد. افرادی که شبیه به سوژۀ ایده­آل نمی­شوند و آن را نمی­پذیرند، دیگری و مزاحم هستند. کارکرد سلبریتی­ها در اقتصاد یا برندسازی را مک کراکن در سال 1989 بررسی کرد و سه مرحله برای آن در نظر گرفت:

نخست سلبریتی با یک معنی هم­بسته می­شود (آلبرت اینشتین تبدیل به نماد نبوغ شده بود).
سپس در مرحلۀ دوم معانی با محصولات هم­بسته می­شوند. («بچه اینشتین» نام کمپانی­ای است که محصولات کودکان می­سازد و اینطور القا می­کند که اسباب بازی­هایش باعث افزایش هوش کودکان می­شوند).
در مرحلۀ آخر مصرف­کنندگان با خرید و استفادۀ این محصولات معانی را می­پذیرند.
اما چند درصد از هزاران کودکی که این محصولات را در اختیار داشتند تبدیل به نوابغ شدند؟ اگر بگوییم احتمالاً نزدیک به صفر، غلو نکرده­ایم.

در نهایت می­توان گفت در این زمانه که ممکن است فردی به واسطۀ یک کلیپ خنده­دار، در لحظه به سرعت معروف و به همان سرعت فراموش شود، مهم­ترین مسئله در این میان نقش مخاطب است. همانطور که هر غذایی را نمی­خوریم، هر فیلمی را نمی­بینیم و… باید در رابطه با معانی­ای که به ذهنمان وارد می­شوند نیز به ویژه در فضای مجازی مراقب عمل کنیم. چرا که هر فردی که دنبال می­کنیم، هر کلیپی که می­بینیم بر ناخوداگاه ذهن ما اثر می­گذارد. آیا واقعاً نیاز داریم اراذل و اوباش محل که اکنون سلبریتی شده­اند به ما درس زندگی بدهند؟ و آیا بازیگر مورد علاقه­­ ما نیز به همان اندازه که درگیرش هستیم درگیر ما است؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک فکر در مورد “

بررسی روانشناختی هواداران سلبریتی ها

سوژه‌های ایده‌آل قدرت

  1. · ‫16 مرداد 1402 at 12:15 ق.ظ

    بسیار عالی