مراد فرهادپور، نویسنده و مترجم، از بکت می‌گوید؛

بکت و فلسفه

13
0
مراد فرهادپور

ساموئل بکت، نویسنده و شاعر ایرلندی که برنده جایزه نوبل ادبیات هم شد، در آثار خود مثل «در انتظار گودو» و «مالون می‌میرد» وضعیت انسان‌ها و تجربه‌هایشان را در جهانی اغلب پریشان و نامفهوم، با بیانی طنزآلود اما عمیق، به تصویر می‌کشد.

در نشست بکت و فلسفه که در مؤسسه پانوراما برگزار شد، مراد فرهادپور، مترجم و نویسنده، آثار و فلسفه ساموئل بکت را بررسی کرد.

به گزارش آثاروما، مراد فرهادپور مترجم و نویسنده، در موسسه فرهنگی و رسانه‌ای پانوراما حضور یافت و درباره «کتاب بکت» نوشته آلوارز بیان کرد که این کتاب علاوه بر ارائه خلاصه‌ای از رمان‌ها و نمایشنامه‌های بکت، به زندگی‌نامه او نیز می‌پردازد. البته این اثر بیش از معرفی اولیه نیست؛ اما در زمان خودش مفید بود. با این حال، فرهادپور، برای جبران نقص‌های کتاب، ضمائمی به آن افزود؛ مثل گفت‌وگویی با ژرژ دو توئی که «نه فقط نقاشی، بلکه مفهوم ریپرزنتیشن (representation) را حلاجی می‌کند.» و بحثی هم درمورد پایان نقاشی و هنر باز می‌کند. همچنین نمایشنامه «من نه» (Not I) و فصلی از کتاب هیو کِنِر که یکی از ناقدان برجسته بود «این طوری که ما شنیده بودیم، خود کتابش را بکت هم تایید کرده بود»، به کتاب اضافه شد.

بکت از منظر فرهادپور

مراد فرهادپور بیان کرد: این ترجمه بیش از آن که به تئاتر ابزورد مرتبط باشد، تمرکزش روی فلسفه و شخصیت بکت است. روی همین حساب کتاب یک مقداری غلط‌انداز است یا یک مقدار سوءتفاهم ایجاد می‌کند برای این که هیچ ربطی به تئاتر ندارد. علاقه من به بکت نه به دلیل ارتباط با تئاتر ابزورد و نمایشنامه‌های کلاسیک؛ بلکه به واسطه جذابیت‌های فلسفی و ادبی اوست.

او افزود: «خیلی آدم‌ها هستند که اصلا اهل رمان و نمایش و هیچ کدام از این چیزها نیستند؛ اما در چاه بکت می‌افتند. اصلا از یک جای دیگری وارد قضیه می‌شوند که خاص این فیگور است و برای من هم همین‌طور بود.» همچنین اشاره کرد که بکت نه تنها به خاطر نوبل ادبی‌اش، بلکه به کمک نگاه عمیق و منحصربه‌فردش به هنر و ادبیات مورد توجه قرار گرفت.

زبان و شکست

این مترجم و نویسنده، در تحلیل عمیق‌تر آثار بکت با اشاره به مفاهیمی چون بیان، بازنمایی و ابزار بیان، تشریح کرد که بکت پیش از مکتب‌های فکری‌ای مثل پساساختارگرایی، به چالش‌کشیدن مفاهیمی مانند بازنمایی را آغاز کرده بود. او با مقایسه جویس و بکت از تفاوت‌های بنیادین آن‌ها در رویکردشان به زبان و ادبیات گفت: «جویس به یک شکلی پیروزی زبان است؛ در حالی که بکت همیشه براساس یک جور شکست و ناتوانی است.» از طرفی به شباهت باستر کیتون، کمدین فیلم‌های صامت، و بکت اشاره کرد و خاطر نشان کرد که هر دو در هنر خود از شکست به عنوان ابزار بیان استفاده می‌کردند.

او تأکید کرد: بکت مانند دلقک‌های سیرک که مهارت خود را از طریق سقوط و شکست نشان می‌دهند، به مهارتی در نمایش ناتوانی دست یافت.

در ادامه این جلسه، فرهادپور با اشاره به تأثیر متافیزیک در ادبیات به نقش ساموئل بکت و فرانتس کافکا آوردن فلسفه به ادبیات پرداخت و ذکر کرد: «بکت با نمایش شکست متافیزک غربی در آثار خود، آن را به شکلی کمیک به تصویر کشید. در واقع، بکت با کارهایی مانند «در انتظار گودو» که منجر به دریافت جایزه نوبل شد، فراتر از محدوده تئاتر سنتی رفت».

نقد فرهنگی

این مترجم، درباره تبدیل فقر به فضیلت در ایران و تأثیر این رویکرد فرهنگی بر تئاتر و سینمای ایران، انتقاد کرد که این موضوع در سینمای ایران ریشه دوانده و به شهرت جهانی آن کمک کرده است.

فرهادپور با انتقاد از ساده‌انگاری تقلیدگرایانه به اهمیت حفظ هویت آثار تأکید کرد: «این سادگی که اینجا است، نتیجه پنجاه سال تداوم فرهنگی است؛ نتیجه جنگ اول جهانی است که اصلا تجربه بشری را به قول والتر بنیامین نابود کرده است. در حالی که، درک درستی از این موضوع در ایران وجود ندارد».

فلسفه، ادبیات، صنعت

این نویسنده به تحلیل عمیق‌تری از رمان‌های ساموئل بکت و تعامل آن‌ها با فلسفه عقل‌گرا اروپا پرداخت و تصریح کرد: «بکت در آثارش فلسفه دکارت و متافیزیک مدرن غربی را به چالش کشید. بکت در سه‌گانه «مولوی»، «مالون می‌میرد» و «نام‌ناپذیر» این فلسفه را نقد کرده است. این آثار به مسئله یقین و اثبات وجود توجه دارد که به جمله معروف دکارت «فکر می‌کنم، پس هستم.» مربوط است.

این مترجم عنوان کرد که بکت نه تنها به عنوان یک چهره ادبی؛ بلکه در جایگاه فیلسوف مفاهیمی که آدورنو و هورکهایمر مطرح کردند را نقد می‌کند. او با اشاره به پدیده صنعت بکت‌سازی، از تولید وسیع و پیوسته آثار وو تحلیل‌های مرتبط با بکت گفت. او تحلیل‌های خود را بر این تولیدات گسترده ترجیح داد و بر اهمیت درک و تفسیر شخصی تأکید کرد. این درک شخصی می‌تواند منجر به درک عمیق‌تر و لذت بیشتر از آثار بکت شود.

فرم و واقعیت

مراد فرهادپور با اشاره نقش فرم و ساختار در رمان‌نویسی توضیح داد: «تغییرات فرمی مثل جریان سیال ذهن و شکستن زمان نه تنها برای دورشدن از واقعیت نیست؛ بلکه تلاشی برای نزدیک‌شدن به واقعیت از طریق درک عمیق‌تر تجربیات درونی شخصیت‌هاست. این تکنیک‌ها به نویسندگان اجازه می‌دهد تا واقعیت‌های پیچیده‌ای را که در رمان‌های سنتی‌تر نمی‌آیند، به تصویر بکشد».

این نویسنده و مترجم از رویکرد ساموئل بکت در برابر فرم‌های ادبی و هنری می‌گوید که بکت به جای پیروی از مسیری که جیمز جویس پیش گرفت، راهی متفاوت را انتخاب کرد. او از غنی‌سازی زبان و تکنیک‌هایی مثل جریان سیال ذهن استفاده نکرد.

فرهادپور گفت: «بکت ناممکن بودن بیان را اصل قرار می‌دهد. تمرکز او روی بیان واقعیت نه؛ بلکه روی ناممکن‌بودن بیان بود. به نوعی به دنبال بیان واقعیت‌هایی فراتر از زبان و فرم بود و به پایان‌رسیدن بیان را تجربه کرد».

او بر این باور است که روند بیانی در ادبیات به نقطه‌ای رسیده که دیگر قادر به پیشبرد و ارتباط مؤثر نیست و این مسئله را می‌توان در رویکرد ناممکن‌بودن بیان در آثار بکت مشاهده کرد. بکت این موضوع را با تجربه‌های شخصیت اصلی در «نام‌ناپذیر» و همچنین در نمایشنامه‌هایش به تصویر کشید.

این مترجم در پایان تصریح کرد که بکت به نوعی نماینده پایان یک دوره در هنر و ادبیات بود و این پایان به موضوعی برای تأمل و بررسی تبدیل شده است.

 

ویدیو کامل این نشست را در یوتیوب پانوراما تماشا کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *