در نشست نقد و تحلیل کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» مطرح شد؛

انسان موجودی سفرناک است

119
0

کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» سفرنامه‌ای جستارگونه است. روایتی‌ست از تجربه زیسته‌ی نویسنده از لحظه‌هایی در جریان سفر که به معنای آن عمق می‌بخشد و آن را همان‌گونه که هست و آن‌گونه که نیست، بازگو می‌کند. روایتی که تلاقی ادبیات، خیال و سفر است.

به گزارش آثاروما، در نشست نقد و تحلیل کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد»، مژگان ایلانلو، نویسنده و مستندساز و مهزاد الیاسی بختیاری، نویسنده کتاب، درباره معنا و اهمیت سفر و محتوای کتاب با یکدیگر به گفت‌وگو نشستند.

سفر و حرکت از ما جدایی ندارند

مژگان ایلانلو نشست را با سوال «چرا سفر مهم است؟» آغاز کرد و گفت: سفر برای من تغییر و حرکت جغرافیایی از محلی به محل دیگر نیست. من معتقدم انسان موجودی سفرناک است. از زمانی که در رحم مادر، بودن ما شکل می‌گیرد تا پس از مرگ و تجزیه‌شدن وجودمان، در حال سفر هستیم اما سفرناک‌بودن فقط برای انسان نیست بلکه حیوانات و گیاهان و اشیا و اجسام هم سفر می‌کنند. در واقع سفر و حرکت از ما جدایی ندارند.

ایلانلو به نقل از حسام ایپک‌چی در انسانک، گفت: عمر در معنای عربی یعنی ساختن، مثل مهندس عمران که می‌سازد و تعمیر می‌کند. ما باید دنبال عمرِ عمر باشیم، عمر به معنای ساختن متعلق به کسانی است که آگاهانه سفر می‌کنند و سفر را می‌نویسند. همه پیامبران و شاعران هم ارتباط تنگاتنگی با سفر داشتند، چنانچه می‌توان گفت هیچ چیزی در این عالم بدون سفر اتفاق نیفتاده ‌است. در واقع توصیه تاریخ بشر به حرکت، سفر کردن و کسب تجربه‌ است.

هنرمند خیال را پرورش می‌دهد، دیکتاتور توهم را

او اشاره کرد که همه سفرها بیرونی نیست، بیشتر وقت‌ها ما در ذهن خود سفر می‌کنیم، سفرهای خیالی داریم و در اندیشه خود سفر می‌کنیم. در این فرآیند به اهمیت خیال می‌رسیم. خیال مهم است اما چرا؟

ایلانلو در ادامه به نقل از مصطفی ملکیان در مقاله‌ای در کتاب حدیث آرزومندی گفت: خیال مهم است؛ چرا که خیال فهم مشترکی از بشریت می‌دهد، انسان را اخلاقی می‌کند و به او یاد می‌دهد خود را جای دیگران بگذارد و دیگران را درک کند. خیال تکثر را رسمیت می‌بخشد و به هنر ربط دارد اما دیکتاتورها به جای پرورش خیال، توهم را گسترش می‌دهند؛ یعنی راه هرگونه تفسیر را می‌بندند. به نوعی خود را مرکز عالم می‌دانند و در این بین دیگران باید خود را با الگو و شابلون آن‌ها وفق دهند. هنرمندان، شاعران، فیلمسازان و نویسندگان اما برهم‌زننده این الگو هستند.

به نقل از آقای ملکیان: اگر تنها یک لیوان در دنیا وجود داشته باشد، شما نسبتی با این لیوان دارید اما اگر شما را به نمایشگاه لیوان‌ها ببرند نسبت دیگری با لیوان خواهید داشت. بنابراین دیکتاتور کسی است که می‌گوید این لیوان تنها لیوان دنیا است و همه باید آن را بپذیرند. اما هنرمند انسان را به نمایشگاه لیوان‌ها می‌برد. خیال این قداست را از بین می‌برد و برهم زننده توهم است.

این کتاب، تلاقی‌گاه خیال، سفر و ادبیات است

او در ادامه با تاکید بر اهمیت ادبیات گفت: ادبیات خیال را پرورش می‌دهد و با توجه به این سه مولفه مهم، کتابِ «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌مرد»، تلاقی‌گاه خیال، سفر و ادبیات است. این کتاب مرز بین عقلانیت، احساس و غافلگیری ‌است؛ چرا که در مسیر خود، هم خیال دارد هم ادبیات و هم توشه راه. توشه راه نویسنده از اندوخته‌های فرهنگی و ذهنی بسیار غنی بوده و در مسیر از این توشه استفاده می‌کند.

مژگان ایلانلو نظر خود را درباره نویسنده کتاب این‌گونه بیان کرد: از نظر من نویسنده خود را با شجاعت ویران می‌کند و از شکست خود صحبت می‌کند. نویسنده دچار فاشیسم لبخند نیست؛ یعنی در هر لحظه و با هر پدیده‌ای که در سفر با آن مواجه می‌شود با لبخند رو‌به‌رو نمی‌شود بلکه بی‌محابا خود را ویران می‌کند و از شکست خود صحبت می‌کند و از آن عبور می‌کند. نویسنده در هر لحظه به دنبال معنا نمی‌گردد.

او در جایی از کتاب می‌گوید: از همه چیزِ زن بودن خسته‌ام و در ادامه می‌گوید، معنایی برای زندگی‌ام یافتم اما می‌دانم چند روز بعد این معنا دود می‌شود و به هوا می‌رود و دست من خالی می‌ماند. این‌ شجاعت می‌خواهد که بگویی راهی را می‌روی اما هیچ‌چیزی در این راه نیست.

ایلانلو صحبت‌های خود را با شعری از مولانا ادامه داد: دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد / به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد / در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران / به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

او در پایان سخنانش گفت: این شعر به این معنا است که ما اگر مسافریم هرزه‌گرد نباشیم بلکه هدفمند و آگاهانه سفر کنیم. در حقیقت، سفر به انسان وسعت نظر می‌دهد. به تعداد سفرهایی که می‌کنیم مانند حلقه‌های درختان، به تعداد حلقه‌های زندگی ما اضافه می‌شود. این حلقه‌ها نیز کیفیت زندگی ما را افزایش می‌دهد.

تنهایی در سفر اتفاق عمیقی‌ست

در ادامه نشست، مهزاد الیاسی ‌به توضیح تجربه‌های خود پرداخت و گفت: با توجه به بازخورد افراد، متوجه شدم هر شخصی، قسمتی از کتاب را که به تجربه زیسته خودش نزدیک‌تر بوده، انتخاب کرده است و در معنای دیگر، آن قسمت مال شخص شده ‌است.

او درباره معنا و عمق سفر به نوشته آخر کتاب اشاره کرد و ادامه داد: من سفر کردم اما اتفاقی را در خودم حس نکردم یا موقعیتی را تجربه نکردم که بتوانم  درباره‌اش به دیگران بگویم و آن‌ها را به سفر کردن تشویق کنم؛ چرا که تنهاشدن اتفاقی عمیق در سفر است. تنها سفر کردن گفت‌و‌گو را به صحبت‌های روزمره با افراد گذرا خلاصه می‌کند. نمی‌توانید کشف و شهودهای جاری در روان و وجود خودتان را با کسی در میان بگذارید. نوشتن اما خلأ را در این میان برای من پر کرد و به همین علت شروع به نوشتن زیسته‌های خود کردم.

مهزاد الیاسی ادامه داد: فشار این تجربه‌ها روی گلو من بود. برای همین این کتاب را به روایتی بالا آوردم اما برای زمانی که کتاب در وزارت ارشاد بود، لغت زاییدن کتاب، لغت مناسبی خواهد بود.

سفرنامه‌نویسان ما در دام توصیف‌نویسی می‌افتند

او درباره سفرنامه‌نویسی و نوع روایت خود از سفر به سفرنامه‌نویسی زمان ناصرالدین‌شاه اشاره کرد و گفت: همچنان شکل کلاسیکی که ما به عنوان سفرنامه می‌شناسیم باقی مانده است. در واقع، نگاه ذوق‌زده و شیفته‌وار به خارج، چه خارج از خود و چه مکان‌های جدید، در این سفرنامه‌ها به چشم می‌خورد. سفرنامه‌نویسان در دام توصیف‌نویسی می‌افتند؛ یعنی به توصیف مکان‌ها و افراد و هر آنچه دیده‌اند، می‌پردازند و به همین علت فکر کردم جای سفرنامه‌نویسی به معنای سیر و سفر خالی است.

سیر و سفر یعنی چیزی را که سوژه‌ می‌پنداشتید و بیرون از خود حس می‌کردید، در درون شما اتفاق می‌افتد. در حقیقت سوژه‌ها در درون شماست. زمانی که در لحظه، برای من اتفاقی می‌افتاد، بدون توجه به مکان، اتفاق و لحظه را مهم می‌شمردم و آن را می‌نوشتم.

نویسنده کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد»، افزود: امیدواری من این بوده که جنبه سفرنامه‌نویسی آمیخته با جستار را انتقال دهم. با توجه به فعالیتم در بیست سال گذشته، شکل‌های مختلف نوشتن را در این مدت تجربه کرده‌ام. مدتی روزنامه‌نگار هم بودم. در دانشگاه رشته انسان‌شناسی خوانده‌ام و به همین دلیل سوژه را با نگاه انسان‌شناسی و کتاب را نیز خودمردم‌نگاری می‌بینم.

او در ادامه گفت: بیشتر وقت‌ها زمانی که راجع به چیزی صحبت می‌کنم، خودم را سوژه مردم‌نگاری می‌بینم. سعی می‌کنم خودم را به عنوان سوژه‌ای که در متن ادبیات اتفاق می‌افتد، نگاه کنم. زمانی که سفر می‌کنم به این موضوع آگاهم که همه‌چیز را با توجه به الگوهای ذهن خودم می‌بینم. در واقع، زمانی که سفر می‌کنید متوجه می‌شوید که مطابق الگوهای ذهنی به پدیده‌ها نگاه می‌کنید و پیش از اینکه با یک پدیده روبه‌رو شوید، با توجه به آن الگوهای ذهنی به قضایا نگاه می‌کنید. اگر از این الگوها عبور کنید و نسبت به آن آگاه شوید، کار انسان‌شناسانه‌ای انجام داده‌ا‌ید و خود را به عنوان یک سوژه انسان‌شناسانه نگاه کرده‌اید.

مهزاد الیاسی در پایان به نحوه نوشتن کتاب خود اشاره کرد و گفت: فرآیند نوشتن کتاب را در دوران قرنطینه کرونا در خانه‌ای بومی در قشم شروع کردم. نوشتن این کتاب اما با رنج همراه بوده و احساس می‌کنم اگر نمی‌نوشتم توان ادامه دادن نداشتم. بنابراین شروع کردم به نوشتن و انتقال آنچه درون من اتفاق افتاد و آنچه بیرون از خود با آن مواجه شدم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *