راز نهفته در نقاشی سفیران

313
0
نقاشی سفیران

پیشنهاددهنده: مهرداد عربستانی

مهرداد عربستانی، عضو هیئت علمی گروه انسان‌شناسی دانشگاه تهران است. او مدرک دکتری خود را از دانشگاه مالایا دریافت کرده است و کتاب «تمنّای رفتن: مهاجرت به خارج در میان ذهنیت ایرانی» از او منتشر شده است.

نام این نقاشی سفیران (The Ambassadors) است که در سال ۱۵۲۳ توسط هانس هلباینِ پسر که یک نقاش اصالتا آلمانی است، کشیده شده است. این نقاشی بسیار مورد توجه منتقدان هنری قرار گرفته و از زوایای مختلف تحلیل شده است و این به‌خاطر سمبولیسم بسیار فشرده‌ای است که در نقاشی سفیران دیده می‌شود.

به گزارش آثاروما، در نقاشی سفیران، ما دو نفر را با لباس مجلل می‌بینیم. لباس مجلل مربوط به همان دوران (قرن ۱۶ میلادی) که دو سفیر فرانسوی هستند؛ دو طرف یک میز ایستاده‌اند و روی میز پر است از اشیای مختلف شامل کره‌های مربوط به صور فلکی و کره جغرافیایی؛ شامل چند کتاب، ابزارهای علمی، ساز و غیره که هرکدام این‌ها را می‌شود به نوعی تفسیر کرد.

در واقع، ساز شاید به قول برخی از منتقدان نشانه‌ای از هارمونی و هماهنگی همه امور باشد. کتاب‌ها می‌تواند دلیل یا دلالتی بر فرهیختگی و اهمیت علم و دانش باشد. یکی از کتاب‌ها، کتاب معروف لوتر است که تحشیه‌ای بر مزامیر داوود است و نشان‌دهنده مباحث تنش‌آلود مذهبی در دوران اصلاح دینی است.

صلیبی با مجسمه عیسی در منتهی‌الیه بالایی و سمت چپ نقاشی سفیران [قرار دارد که] نیمی از آن دیده می‌شود. این صلیب با تصویر عیسی روی آن، به نوعی نماد کاتولیسیسم است؛ چون در پروتستانیسم دیگر این تصویرگری از عیسی چندان محلی از اعراب پیدا نمی‌کند و نیمی از مجسمه صلیب آنجا دیده می‌شود.

به عبارتی، می‌شود به شیوه‌های مختلف آن را تحلیل کرد. کتاب لوتر در مقابل نمادی کاتولیکی از مسیحیت؛ این تقابل ایده‌های مذهبی در آن دوران است.

نگاه خیره نقاشی سفیران به ما

نقاشی سفیران از زاویه دیدی متفاوت

نکته‌ای که من می‌خواهم روی آن تأکید کنم، تمام این‌ها نیست. به نظرم، مهم‌ترین بخش نقاشی سفیران، شی یا امر بی‌شکلی است که در پایین نقاشی به سمت بالا کشیده شده است. وقتی از روبه‌رو به آن نگاه می‌کنید، یک امر کاملا بی‌شکل است و اصلا معلوم نیست هدف از قرار دادن چنین تصویری، چنین رنگ یا پی‌رنگی در این زمینه چه بوده است.

اینجا در واقع نقاش از صنعتی استفاده کرده که به آن «آنامورفیسس» می‌گویند؛ در فارسی فکر کنم «واریخت‌سازی» ترجمه شده است. این آنامورفسیس است که به نظرم اهمیت اساسی نقاشی سفیران را آشکار می‌کند. شما تمام این نمادگرایی پیچیده را می‌بینید که تمام عناصر آن زمان را نشان می‌دهد؛ در عین حال اصل موضوع هنوز دیده نشده است. چیزی که نقاش به عنوان یک راز در داخل نقاشی قرار داده و می‌تواند چیزی را آشکار کند که به کل نگاه شما را به تمام نقاشی عوض کند.

ظاهرا گفته می‌شود که این نقاشی قرار بوده در یک راه‌پله نصب بشود و کسانی که از پله بالا می‌رفتند، به ناچار از زاویه دید نقاش می‌توانستند به نقاشی که در کنارشان قرار می‌گرفت، نگاه کنند. اگر از زاویه پایین و سمت راست نقاشی به آن نگاه کنید، این شی بی‌شکل به ناگهان تغییر شکل می‌دهد و تبدیل به تصویر واضح یک جمجمه می‌شود. اسکلت جمجمه یک انسان. چیزی که شاید بتوان گفت نمادی از مرگ است. با دیدن استخوان جمجمه یک انسان، چیزی که به ذهن متبادر می‌شود، در واقع شاید مسئله مرگ باشد.

راز پنهان نقاشی سفیران - جمجمه انسان

لکان این را یک دام برای نگاه خیره (Gaze)  می‌داند. ما تا به حال داشتیم به تصویر نگاه می‌کردیم از روبه‌رو و الآن این تصویر است که به ما خیره شده است و گویا دارد چیزی را به ما القا می‌کند. در اینجا Gaze یا نگاه خیره آشکار می‌شود.

به نظر لکان که در سمینار ۱۱ با نگاه خاص خودش درباره این اثر صحبت می‌کند، این در واقع گشوده‌شدن به سمت چیزی است که به آن «ابژه کوچک a» می‌گوید که یک امر عدمی و یک فقدان همیشگی است که تمام تمناها و امیال ما را به حرکت درمی‌آورد که معنی برای دنیا ایجاد کنیم. مقابل شدن با این امر عدمی تمام آنچه را که مشهود است، تعلیق می‌کند؛ چون تمام معنی این‌ها در امر عدمی از بین می‌رود. در جایی که هیچ امر نمادینی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در عین حال، این امر عدمی و این ابژه کوچک a به زبان لکانی چیزی است که ما را به حرکت درمی‌آورد تا چیزی بسازیم و خلق کنیم. یک توضیح و تبیینی که هیچ‌وقت در نگاه روان‌کاوانه نمی‌تواند در نهایت لذت‌بخش باشد؛ چون همیشه این امر عدمی برای انسان وجود دارد.

به این ترتیب، همه آن عناصر دیگر اصالتشان را از دست می‌دهند؛ فقط در صورتی که ما بتوانیم از این زاویه به پدیده نگاه کنیم و تمام آن‌ها به یک امر نسبی و فانتازمیک تبدیل می‌شوند؛ یعنی در تخیل و ذهن ما. اینجا هم پتانسیل ساختن چیز جدید است و هم پتانسیل نابودشدنش. اصولا هر ساختنی با یک نابودشدن می‌تواند همراه باشد.

به نظر من، اینجا ما با چیزی مواجه می‌شویم، که شاید بتوان گفت جوهره تلاش انسان برای ساختن معنا است؛ برای فراتر رفتن از امر معلوم و مشهور که نقاش کشیده و همه به روشنی دیده می‌شود و می‌تواند محل تفاسیر مختلف باشد اما این زاویه خاص ما را به بعد کامل متفاوتی دعوت می‌کند و در داخل این بُعد می‌کشاند و این دیدن منطق پنهان امور آشکار است؛ چیزی که در واقع شاید تمام آن امور نمادین و آشکاری که در نقاشی دیده می‌شود، نوعی پاسخ به این محرک برای ساختن چیزی باشد. آن امر عدمی.

نکته اینجاست که وقتی راز این نقاشی را کشف کردید، دیگر نمی‌توانید به بقیه امور آنطور که اول توجه می‌کردید، توجه کنید. تا به نقاشی سفیران نگاه می‌کنید، آن نقطه عدمی، مرگ و مهابت مرگ همه فضا را پوشش می‌دهد و یک نگاه کاملا جدید برای تفسیر و فهم همه آن پدیده‌های آشکار و سمبولیک به شما می‌دهد. به نظر من این به طور استعاری می‌تواند جوهر بازاندیشی باشد. نگاه کردن از زاویه‌ای که امری تمام معنا را تغییر می‌دهد و اجازه می‌دهد مکاشفه رخ دهد. امری کاملا بدیع که شاید مسبوق به سابقه نباشد یا اموری قدیمی با معنایی کاملا جدید.

ویدئوی این پیشنهاد را در یوتیوب موسسه فرهنگی، رسانه‌ای پانوراما ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *