پیشتاز سبک پستامپرسیونیسم بود. 2100 اثر را زیر سایه سیاه بیماری دوقطبی روی بوم آورد. برای او نقاشی نوعی ارتباط به شمار میرفت تا درونیترین افکار خود که آغشته به بیماری بود را بیان کند. مجموعه گلهای آفتابگردان، سیبزمینیخورها، گندمزار با کلاغها و شب پرستاره، شناختهشدهترین آثار اوست که ردپای خلقوخویش را در آنها میتوان دید.
خالق روز جهانی دوقطبی
در زمان حیاتش، آشکار بود که آشفتگیهای روانی و ذهنی دارد. او دورههایی از انرژی و هیجان بالا را تجربه میکرد که اغلب با اپیزودهایی از افسردگی و خستگی مفرط همراه بود. این را میشد از رفتارهایش فهمید. بریدن گوشش، نامههایش به برادرش، گوشهگیری و درنهایت شلیک به قلب خودش، زمانی که در بیمارستان روانی سن رمی دو پرانسِ فرانسه اقامت داشت. اما در آن دوره کسی به اختلال دوقطبی اشارهای نمیکرد. بعدها، پژوهشگران با بررسی نامهها، نقاشیها و اسناد بیمارستانش، احتمال ابتلا به دوقطبی را قوی دانستند. آنقدر قوی که 30 مارس، روز تولد ون گوگ، روز جهانی دوقطبی شد.
نقاشیهای ون گوگ در دورههای افسردگی
ون گوگ، در طول اپیزودهای افسردگی خود آثار تیره و تاریک با مضامین واقعیت خشن و تند آفرید؛ مثل سیبزمینیخوران و گندمزار با کلاغها. در این دوره کمتر نقاشی میکشید و تنهایی خود را در نامههایش به تئو، برادرش، بیان میکرد؛ «لحظههای شک و افسردگی دارم که مرا از کارکردن باز میدارد. نمیدانم شما چنین غم شدیدی دارید یا نه، اما من دارم.»
در «سیبزمینی خورها» که تابلویی تند و خشن است، ون گوگ تصمیم گرفت تعدادی از کارگران معدن را بهتصویر بکشد. آنها یک وعده غذایی ساده، سیبزمینی را به اشتراک میگذارند. صحنه در اتاقی کمنور میگذرد که بر فقر و سختکوشی آنها تاکید دارد. صورتهای خشن و هوازده و دستهای درشت دهقانان، سختکوشی آنها و توجه ون گوگ به این موضوع را نشان میدهد. منبع نور واحد باعث میشود که از طریق سایهها، فرسودگی کارگران بیشتر به چشم آید؛ فرسودگیای که ونسان هم لمس میکرد. او از تناژهای تیره و خاکی برای انتقال حالوهوای غمانگیز خود استفاده کرده است. فقدان رنگهای زنده، نمایانگر ناامیدی و سختی زندگی ونسان است. به اشتراک گذاشتن یک وعده غذایی ساده، نمادی از ارتباط انسانی و استقامت است. آنها، در کنار یکدیگر و با همدلی، آرامش پیدا میکنند. همان آرامشی که ون گوگ در پی آن، به همنشینی با کارگران معدن روی آورده بود. «سیبزمینیخورها» فراتر از واقعگرایی صرف است. این نقاشی، جلوهای از مبارزه، غم و همدلی است.
«گندمزار با کلاغها»، یک اثر دلهرهآور است. ون گوگ این نقاشی را اندکی پیش از مرگش آفرید. آسمان تاریک و طوفانی، حس آشفتگی او را منتقل میکند. از سوی دیگر، مزرعه گندم زردِ پرجنبوجوش، نماد زندگی و رشد است. این آسمان بر این مزرعه سایه افکنده است. مسیر حرکت کلاغها، افقی نامعلوم و آیندهای ناواضح را نشان میدهد. استفاده از آبی تیره برای آسمان پرتلاطم و زردهای طلایی گندمزار، تضاد احساسی ونسان را بازنمایی میکند. قاب متروکه و مسیر خالی از آدمیزادِ میان مزرعه، انزوای او را که در سالهای آخر بیشتر هم شده بود، بازتاب میدهد. این نقاشی با حضور کلاغ که نمادی شوم و سنتی از مرگ است، شاید پیشبینیای از خودکشی ونسان بود. «گندمزار با کلاغها» جایی است که تاریکی و روشنایی درتقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند اما قدرت تاریکی بیشتر و درحال غلبه است.
نقاشیهای ون گوگ در اپیزودهای شیدایی
ون گوگ در طول دورههای شیدایی خلاقیت بیشتری داشت؛ از جمله اقدامات نوآورانهاش، ترکیب رنگروغن با رنگهای مصنوعی بود که نتیجهاش افزایش غلظت رنگها در آثارش بود. در این برههها، او به خلق نقاشیهای پرجنبوجوش با رنگهای روشن و ضربههای قلموی جسورانه، تمایل داشت؛ مثل شب پرستاره و گلهای آفتابگردان. همچنین در این دورهها فعالیت بیشتری داشت و تعداد زیادی نقاشی را در مدت زمان کوتاهی به اتمام میرساند.
«شب پرستاره»، یکی از شاهکارهای ون گوگ است که مخاطبان را مجذوب ترکیب چرخشی و رویایی خود میکند. در زمان خلقش، ونسان در آسایشگاه روانیای در پاریس، اقامت داشت. ابرهای چرخان و ضربههای قلموی رسا، نمادی از هرجومرج درونی و آشفتگی عاطفی اوست اما رنگهای تیره روستا، همراه با پنجرههای روشن، آرامش را تداعی میکند؛ جلوهای از تضاد و جنگ او با حالات روانی خودش. استفاده ون گوگ از رنگهای سبز، زرد و آبی، فضایی زنده و احساسی ایجاد میکند. ستارههای درخشان و پنجرههای روشن ممکن است نشاندهنده امید در میان تاریکی باشد. بهطور خلاصه، «شب پرستاره» صرفا تصویری از یک آسمان شب نیست؛ این اثر، آشفتگی عاطفی ون گوگ، بینش هنری و تاثیر ماندگارش بر تاریخ هنر را دربرمیگیرد.
تابلو «گلهای آفتابگردان»، نمادی از قدردانی، دوستی و امید است. زرد بهکاررفته در نقاشی، رنگ موردعلاقه ون گوگ بود؛ بااینحال، جنبه تاریکی هم دارد. رنگ زرد میتواند نشاندهنده بیماری و جنون باشد. خلاقیت و انرژی دوره مانیا، از طریق رنگ زرد که انرژی بالایی دارد، خودنمایی میکند. انتخاب سوژه گلهای آفتابگردان که به سوی نور خورشید میگردند، نمایانگر تمایل ونسان به غلبه بر افسردگی است. گلها نیز در وضعیتهای متفاوتی به سر میبرند؛ از تولد تا پژمردهشدن که ممکن است نشاندهنده آگاهی ون گوگ از وضعیت شکننده و ترس ازدستدادن استعداد هنری خود باشد. همچنین آفتابگردانها، شلوغ و نامتقارن چیده شدهاند که بازتابی از بیثباتی و هیجان ونسان است.
بوم آشفته؛ محصول تضاد احساسات
ون گوگ، بیشتر نقاشیهایش را در دو سال پایانی عمرش خلق کرد. میتوان گفت هنر ونسان، تجسم آشفتگیِ حاصل از جدلهای درونی اوست؛ درهمآمیختگی امید و ناامیدی همراه با بینش هنری که در این دو سال شدت بیشتری گرفت و با خودکشی او متوقف شد. ونگوگ در نامهای به برادرش نوشت: «من میطلبم، تلاش میکنم، با تمام وجودم در آن هستم.»